هووررراااا . بهترین روز زندگیم. خدا جونم دوستت دارم



سلام آقا جانم
بعد از سالها آمدم
میدانم دیر آمدم
میدانم با روی سیاه آمدم
تمام دنیا را گشتم اما خریداری نبود
با تمام ناامیدی آمدم
شاید خریدارم شوی آقا جان
گر نشوی حق داری به حق مولا
اقا جان خیلی خستم
خیلی
تو مرا نخری شیطان مرا میخرد
تو مرا رها کنی او مرا میگیرد
آقا جان آیا دلت می آید
سربازت را در میان دشمن رها سازی
آیا دلت می آید؟
میدانم
شرمندتم آقا
سربارت شدم نه سربازت
سلامی دوباره دارم
نگرانم
انگار که نیستی
نمیدانم شاید هم باشی و
من چشم بینا ندارم
اگر هستی و می بینی مرا
خود را نشان بده
دردمندم و نیاز به یاری تو
اکنون شاید دیگر نباشم
می روم به دوران کودکی هایم
آنجایی که خوشبختی را یافته بودم
دوباره میروم شاید بیابم
تا دیداری دوباره
در امان خدا
نمیدانم چه بگویم
نمیدانم که آیا بگویم یا نه
نمیدانم اصلا خواهی خواند یا نه
بدان این دیگر شعر نیست
این حرف های قلب من است
که روی کاغذ، بازی میکنند
نمیدانم گفتنش درست است یا نه
نمیدانم اگر بگویم چه میشود
نمیدانم اگر بشنوی چه خواهی گفت
نمیدانم گر بگویی من طاقت میآورم یا نه
اما بگذار بگویم
حتی گر طوفان شود
حتی گر دنیا ویران شود
حتی گر نفس های اخرم باشد
این است حرف دل من
دوستت دارم
از من خواستی روزی قلم در دست بگیرم و کاغذی خط خطی کنم…
اکنون مینویسم برایت آنچه از درونم میجوشد…
راهنمای زندگی ام بودی…
تابلوی جاده های زندگیم در تاریکی شب بودی….
مرا به مقصد میخواندی…
ثابت قدم و استوار در جایت ایستاده بودی….
در گرمای سوزان تابستان مرا فرا میخواندی
ای کسی که نمیدانم چه به نامم اسمت را…
چه صدا زنم نامت را…
بگویم دوست… یا برادر…. یا خواهر…. چه نامم؟
هر چه هستی… میدانم با خدایی و اهل بندگی…

بودنت مرهمی است برای زخمم. و نبودنت باعث چرکی بیشتر زخمم. بمان و باش با من.


تنهایم در کوچه های بی کسی
تنهایم در این تاریکی شب
تنهایم در این زیر نور مهتاب
آیا کسی هست؟
کسی هست مرا یاری کند؟
ای تکیه گاهی که هیچ گاه تکیه گاهی نبودی
شاید این برگی از تقدیر من بود
که تو را نداشته باشم
و در حسرت رسیدن و داشتن تو باشم
دوستت دارم

خدایا دوستت دارم













خدایا دوستت دارم
همچو ماهی که گر از آب بیرون آید میمیرد
چون درختی که شاخ هایش دست بر دامن آسمان نهاده اند که گر آن را ببرند ،رشد نمیکنم
دوستت دارم ای خدا
همچو گلهایی که در دشت و صحرا میرقصند
چون نسیمی که برای طواف گل ها می وزد
چون شاپرک ها که برای دوست داشتن گل ،دور و برش می پیچند
یا موش کوری که چون چشم ندارد به زیبایی ها می نگرد
دوستت دارم همچو ابری دلشکسته
که میزند سیلی بر چهره زمین
دوستت دارم ای خداوند جهان آفرین!