گمنامی
15 شهریور 1397 توسط زهرا پاشاپور
از من خواستی روزی قلم در دست بگیرم و کاغذی خط خطی کنم…
اکنون مینویسم برایت آنچه از درونم میجوشد…
راهنمای زندگی ام بودی…
تابلوی جاده های زندگیم در تاریکی شب بودی….
مرا به مقصد میخواندی…
ثابت قدم و استوار در جایت ایستاده بودی….
در گرمای سوزان تابستان مرا فرا میخواندی
ای کسی که نمیدانم چه به نامم اسمت را…
چه صدا زنم نامت را…
بگویم دوست… یا برادر…. یا خواهر…. چه نامم؟
هر چه هستی… میدانم با خدایی و اهل بندگی…